پیشگفتار
هوالعظیم
در دهه دوم قرن بیستم میلادی، در یكی از شهرهای ایران، كودكی چشم به هستی گشود كه چند دهه بعد به سبب خدمات علمی، نگارش های عمیق و آگاهانه، نام وی در ردیف متفكران طراز اول روزگارش نوشته شد: محمدتقی جعفری.
او در خانواده ای كم بضاعت چشم به دنیا بازكرد و با وجود مشكلات جدی كه حضور او را در قلمرو دانش تهدید می كرد، ولی سالیان بعد به یكی از داراترین مردان مشرق زمین از حیث علم و معرفت مبدل شد. او در مدت زمانی نه چندان زیاد، واجد كوله باری از دانش گردید كه گوشه گوشه آن از معلوماتی بنیادین و تفكراتی سرشار و عمدتآ بدین موج می زد. وی هر چند به صورت رسمی در مراكز آكادمیك ایران زانوی تلمذ به زمین نزد، اما به پاس موشكافی هایی كه از نبوغش ریشه می گرفت، در تولید دانش - خصوصآ در ساحت هایی مثل فلسفه، انسان شناسی، هستی شناسی و تحلیل حقایق جدید - گام هایی بس استوار و ماندگار برداشت.
تحصیلات رسمی او اگرچه در كانون های دینی و محافل مكتبی آغاز شد، ولی ادامه آن با نگرش های جامعی همراه بود كه متن آن ها را كشف مجهولات بزرگ تشكیل می داد.
از آن جا كه جستجوگری و موضوع جویی، همراه با طرح سؤالات اساسی، جدی ترین بعد شخصیت فكری اش محسوب می گشت، بنابر این در هیچ یك از مراحل عمر علمی خود، از جستجو باز نایستاد و همواره در حال گام زنی در كشف دنیاهای جدیدی دیده می شد كه كم تر كسی پیش از وی - آن گونه كه او می اندیشید - به قلمرو آن پا گذاشته بود.
محمدتقی جعفری كودكی اندیشه ورزی اش را در دنیای آرام تفكرات كودكانه سپری كرد و جوانی اندیشه ورزی اش را با مطالعاتی گره زد كه عمدتآ به دو موضوع برمی گشت: انسان و جهان. گذشت زمان اثبات كرد كه این دو موضوع از اهمیتی جدی برخوردار بودند، هر چند كسانی كه هم نسلان جعفری را تشكیل داده بودند، هنوز به آن توجه دقیق مبذول نداشتند. در كنار این موضوع، نخستین افكار او در سه جلد، كارنامه فكری او را به صورتی جداگانه رقم زد. اولین كتاب او "ارتباط انسان و جهان (تغییر جرم فیزیكی در ادراك بشر، از قدیمی ترین ازمنه تاریخ تا قرن بیستم"، اسم او را در كاروان انسان پژوهان و هستی كاوان ثبت كرد و او با این كه جوانی بیش نبود، وارد جلگه ای شد كه تمام عمرش مصروف آن گردید: انسان، هستی و تفكر در واقعیاتی كه هستی را قربانی انسان می نماید و انسان را قربانی خودش.
محمدتقی جعفری با نگاه از زاویه ای نو، قصد داشت مسائل تاریخی را با تعریفی نو و بدیع در مسیر هویتی جدید به كار گیرد. این نگاه، شخصیت علمی او را از فیلسوف محض بودن ارتقا می بخشید و سبب می شد از سوی اندیشمندان در مباحثی كه در زمینه هایی مثل اصول شناخت در قلمرو اندیشه ها و درنگ درونی در علم و فلسفه طرح می نمود، با توجهی خاص و خاصتر نگریسته شود. اما او هرگز در این چارچوب متوقف نشد و سعی داشت با استفاده و بهره برداری از آخرین یافته های علوم جدید - اعم از علوم انسانی و علوم تجربی مثل فیزیك و ریاضی - راه جدیدی باز كند. در واقع، پرسش از معمای حیات و توقف در ایستگاه هایی مثل چگونگی بروز تكامل در فرهنگ و واقعیت های ناگفته تعلیم و تربیت، او را از باریكه مهمی چون نظام "هست"ها و "باید"ها به تندی عبور داد و وی زندگی را در بازخیزش مشاهده كرد. این جا بود كه به قلمرو بنیادینی به نام "حیات معقول" راه یافت و تمام توانایی های خویش را به كار بست تا از واقعیت های آشكاری چون: فرهنگ، اقتصاد، سیاست، علم، تاریخ، فلسفه، تمدن و تكنولوژی، حقیقت سازنده ای را استخراج كند تا سبب شود جهان در دست تلاطم بی تعادل ماندن به سراشیب سقوط و ریل نیستی گام نگذارد.
جعفری از روی دقت فراوانی كه در ارائه مباحثش داشت و به خاطر جدیت توصیف ناپذیری كه در تجربه و تحلیل مجهولات غربی و شرقی به كار می برد و احتمالا به خاطر پیشرو بودن در كشف مسائلی كه دیگران بسیار با تأخیر به آن راه می بردند، از میانه های عمرش به متفكری بین المللی تبدیل شد و دانشمندانی از مغرب زمین و دانشگاه های بزرگ جهان به دیدار و گفتگو با وی پرداختند كه تعداد این گفتگوها به بیش از 100 مصاحبه حساس انجامید كه بخشی از آن ها به چاپ رسیده است. از جمله آن ها، می توان شخصیت های زیر را نام برد: پروفسور روزنتال - دكتر كنت آلن لوتر - دكتر علال الفاسی - پروفسور فیلیپانی رونكنی - پروفسور بامات - پروفسور گانكوفسكی - پروفسور شیراكوف - پروفسور هانس كونگ - پروفسور فان اس - پروفسور روژه گارودی - پروفسور كورودا - پروفسور محمد عبدالسلام - گالیندوپل و... در این میان، مكاتبات برتراند راسل با جعفری به صورت خاص قابل ذكر است.
اما كتابی كه پیش روی دارید، منتخباتی است از رئوس اندیشه های این متفكر فقید كه تنها مقداری از مباحث بنیادین او را شامل می شود. این اثر را شاید بتوان نحوه ای از تفكراتی تلقی كرد كه قصد دارد از منظری متمایز به فراروی حقایق نظر افكند. آن چه از بخش های گوناگون تفكرات محمدتقی جعفری آشكار می شود، این است كه وی هیچ گاه اقلیمی نمی اندیشد و نگاهش فراتر از مرزهای خاص را می پوید و از طرف دیگر، دغدغه انسان را دارد و آینده؛ آینده ای كه به احتمال زیاد، نمی توان نسبت به آن زیاد بی اعتنا بود. به اذعان كسانی كه با محمدتقی جعفری و سیستم فكری وی آشنایی دارند، او در عدم تعصب و عدم محدوداندیشی، در ردیف اندیشمندان تراز اول بشری قرار می گیرد. مطالعه موشكافانه این اثر، این موضوع را تا حدود زیادی تأیید می كند و از آواز پرنده فكر اندیشمندی حكایت می كند كه جهان را باغی می بیند برای ساختن، برای پرواز و برای اوج گرفتن. پرواز را فراموش نكنیم: این پیغام اوست با صدها تحلیل جامعی كه طی آن ها می كوشید تا بگوید: معمای حیات قابل حل نیست، مگر این كه ابدیت در مقابل آن باشد.