جملاتي از تفسير و نقد و تحلیل مثنوي
در اين قسمت، نمونه هايي از انديشه ها و افكار و نوع دريافت هاي استاد جعفري را از زبان خود ايشان ذكر مي كنيم . لازم به ذكر است اين مطالب از « تفسير و نقد و تحليل مثنوي » انتخاب شده، نیز دخل و تصرفي در آن ها صورت نگرفته است و تنها به عنوان نمونه اي از نحوه بحث و بيان ايشان مورد اشاره قرار مي گيرد. هم چنين ، لزوما ارتباطي ميان آن ها وجود ندارد و تنها گوشه هايي از تفكرات عمومي ايشان از خلال آن ها ساطع است .
1- متفكرين تماشاگر، انديشمندان تجريدپرستند، همچنانكه درون بين هاي تماشاگر، هواخواهان عرفان منفي مي باشند.
2- شخصي كه تنها نيروي انديشه را به كار ببندد و جز انديشه ، فرصت فعاليّت به هيچ يك از قواي دروني ندهد، مانند اين است كه فقط يك عينك به چشم دارد.
3- در اثر بعضي از معاصي ، نه تنها وجدان از فعاليت مي ايستد، بلكه گويي وجدان نابود گشته و يك فعاليّت در انسان بروز كرده است .
4- بخنديم ، امّا سرمايه خنده ما، گريه ديگران نباشد.
5- جهان يا انسان بدون حركت ، مساوي است با نيستي .
6- در بازارِ پر آشوب نيمه دوّم قرن بيستم ، بيست و يكمين تمدّن ، همه چيز انسان و انسانيت را در صورت كالا به معرض فروش درآورده است .
7- دواي جهالت هاي بشري ، سؤال است . بياييد آنچه را نمي دانيم ، سؤال كنيم و تا بتوانيم ، سؤال ها را بي جواب نگذاريم .
8- وجدان تاريخ ، همواره قلمي براي كشيدن خطّ سرخ به اباطيل و مزخرفات و اسماي دروغ گويان آماده كرده است .
9- نازپروردگان در همه تاريخ ، معتكفان آشپزخانه ها بوده اند.
10- آري ، تنها يك مسئله اساسي مطرح است . اين مسئله عبارت است از: تشخيص سايه وجود از اصل وجود...
11- بهشت ، انعكاسي از موجوديّتي است كه انسان در اين زندگاني تحصيل كرده است : از محقّرترين لذايذ گرفته تا لقاء الله و رضوان الله و ايّام الله .
12- اگر انسان ها مي دانستند كه عامل اساسي ترين خنده هاي آنان ، هماهنگي مرموزي با گريه هاي آنان دارد، عظمت ديگري داشتند.
13 - جامعه صنعتي ، معبدي است كه قرباني مي خواهد.
14- به عقيده ما، بشر يك ميليون اشتباه ندارد، بلكه تنها و تنها، يك اشتباه مرتكب شده است و آن اين است كه : هدف و ايده آل زندگي خود را نمي داند.
15- كسي كه حيات را نمي شناسد، نمي تواند از حيات واقعي برخوردار شود.
16- جان آدمي ، در زنداني است كه كليدش در دست خود اوست .
17- زندگي بي محور و فاقد اصل ، نتيجه اي جز فرو رفتن در تناقضات و مبارزه با خود در بر ندارد.
18- اگر يك انسان نتواند اصل تعهد را در زندگاني خويش قبول كند، مانند اين است كه نمي داند از كجا آمده است .
19- اعتقاد به خداوندي كه نقشي در زندگي معتقد ندارد، اعتقاد نيست ، بلكه نوعي از پديده هاي دروني است كه تشريفات رواني ناميده مي شود.
20- بي اعتنايي به وضع انسان ها، درست شبيه به بريدن جزء از مجموع پيكر است .