نظام هست ها و بایدها

2- كارهای اختیاری انسان در دو قلمرو مورد بررسی علمی قرار می گیرند:

 

الف – در قلمرو عوامل و انگیزه های انجام كار. می دانیم كه هیچ كاری بدون انگیزه از انسان صادر نمی شود و هر مقدار كه انگیزگی عوامل كار اختیاری قوی تر باشد، احتمال صدور آن بیش تر خواهد بود. هم چنین، هر اندازه دامنه انگیزه های انسان وسیع تر باشد، احتمال صدور كار بیش تر خواهد بود.

 

ب – در قلمرو شخصیت انسانی نیز میان قدرت و ضعف شخصیت انسان با كارهای اختیاری، رابطه مستقیم برقرار است. یعنی هر اندازه كه شخصیت انسان قوی تر باشد و فرد برمقدمات و اهداف آن آگاه تر باشد، صدور كار اختیاری از چنین شخصیتی بیش تر خواهد بود. هر اندازه شخصیت انسان به قواعد و اصول اخلاقی التزام بیش تری داشته باشد، توجیه و تبیین كار ارادی دقیق تر خواهد بود.

 

3- كار اختیاری را پس از وقوع آن نیز می توان از دیدگاه علمی مورد بررسی قرارداد و این دلیل علمی بودن جریان كار اختیاری است.

 

4- ماهیت ارزش ها را می توان از نظر علمی و فلسفی مورد شناخت قرار داد. به عنوان مثال: می توان سؤال كرد كه ماهیت عدالت و ایثار و احساس تكلیف چیست؟ به همین نحو، می توان در مورد علل پیدایش ارزش ها و آثار آن سؤال نمود. از نظر علمی می توان به بررسی آثار تخلق به اخلاقیات پرداخت. این كه اخلاق عالی انسانی چه آثاری در جهت تحقق آرامش روحی افراد و یا بهسازی جامعه دارد، از مباحث علمی به شمار می رود. اگر اخلاق عالی انسانی را تخلق به صفات و ملكات پسندیده انسانی بدانیم كه از قرار گرفتن در مسیر "صیانت تكاملی ذات" ناشی می شود، می توان از نظر فلسفی این سؤال را مطرح كرد: كه آیا قرار گرفتن انسان در مسیر صیانت تكاملی ذات، از مقتضیات روح انسان است یا از امور عارضی؟ اگر جواب را منفی بدانیم، می توان این سؤال را مطرح كرد كه علت بروز این پدیده در درون برخی انسان ها چیست؟

از نظر ما، نمی توان حقایق ارزشی را از علوم جدا كرد، زیرا چنین تفكیكی تضعیف علوم و اهانت به آن است.

 

 

رابطه انسان با هستی

 

برخی از متفكران غربی، نظیر دیوید هیوم معتقدند كه از "هست"ها نمی توان "باید"ها را استنتاج نمود. به عبارت دیگر، ارزش ها یا اخلاق را نمی توان از علم به دست آورد و میان "باید"ها و "هست"ها رابطه ای منطقی وجود ندارد.

 

بر خلاف نظریه هیوم، میان «هست »ها و «باید»ها و استنتاج «باید»ها از «هست »ها، هماهنگی وجود دارد.

این كه انسان ها استعداد زندگی كردن با ارزش ها را در درون خود دارند، از بهترین دلایل هماهنگی میان هست ها و بایدها می باشد. هر چند زندگی بیش تر انسان ها چیزی جز حیات طبیعی محض نیست، اما تعداد كمی از انسان ها از یك زندگی ارزشی برخوردارند. به عبارت مختصرتر، آنان كمالات انسانی را در وجود خود به فعلیت رسانده اند. انسان تنها موجودی است كه می تواند مخاطب تكلیف ها و بایدها و نبایدها قرار گیرد، زیرا وی استعداد آن را دارد كه از تكلیف ها بهره برداری كند.

 

اگر بایدها و نبایدها از هست ها استنتاج نشوند، واقعیات عالم هستی بی معنا و بی مفهوم خواهند شد. اگر كسی بپذیرد كه عالم هستی دارای راز و عظمتی است كه آیه بودن آن را نشان می دهد، قطعا وجود انسان جلوگاه مشیت و حكمت الهی خواهد بود. بر اساس حكمت الهی، در وجود انسان استعدادهای بسیاری نهفته است كه برمبنای آن، یك سلسله بایدها و نبایدها را می توان ارائه داد. آیا می توان پذیرفت كه خداوند وسایل و عوامل تكامل را قرار دهد، ولی بایدها و نبایدهایی برمبنای آن ها ارائه ندهد!؟

 

اگر هم در آیات قرآنی تصریحی به این حقیقت نشده باشد كه آیه بودن وجود انسانی مستلزم عمل به "بایدها و شایدها"ی موجب رشد و تكامل وی می باشد، باز با توجه به معنای وجود حكمت و مشیت ربوبی، در وجود انسان ها این حقیقت اثبات می شود كه همان گونه كه آیات بودن واقعیات عالم هستی مكلف بودن را در این زندگانی در برابر خوبی ها و بدی ها اثبات می نماید، همین گونه آیات بودن وجود انسانی نیز مكلف بودن او را در این زندگانی به تحصیل "حیات معقول" به خوبی ثابت می كند.

 

البته باید توجه داشت كه توجه به قانون مندی هستی و شكوه و جلال آن، موجب نمی شود كه تكالیف مذهبی و یا دستورالعمل های اخلاقی خاصی را نتیجه گیری كرد. در طول تاریخ، همه اقوام دنیا برای زندگی خود یك سلسله تكلیف ها را به صورت دستورالعمل های حقوقی، مذهبی و اخلاقی ارائه داده اند، ولی هیچ یك برای اثبات آن دستورالعمل ها، به قانونمندی و آیه بودن جهان هستی استدلال نكرده اند. در این جا مراد آن است كه نظم شگفت انگیز عالم و قانون مندی حاكم بر آن و شكوه خیره كننده هستی، اثبات می كند كه:

 

قطره ای كز جویباری می رود                  از پی انجام كاری می رود

 

یعنی انسان هوشیار با مشاهده نظم و حكمت جهان در می یابد كه وی نیز باید كارهای معقول را انجام دهد.

تعداد بازدید: ۱۸۷۵۴