نظام هست ها و بایدها

رابطه ایدئولوژی با جهان بینی

 

در مورد رابطه ایدئولوژی با جهان بینی سه نظریه مطرح است:

 

1- ایدئولوژی از جهان بینی به دست می آید. هر نوع ایدئولوژی باید به نوعی خاص از جهان بینی مستند باشد.

 

2- ایدئولوژی رابطه مستقیم با جهان بینی ندارد. به عبارت دیگر، ایدئولوژی مستند به جهان بینی نیست، زیرا جهان بینی مربوط به "هستی"ها می باشد و نمی توان از "هستی" به "باید" رسید.

 

3- برای بررسی رابطه میان ایدئولوژی با جهان بینی، باید مراد از جهان بینی و ایدئولوژی را دانست.

 

تعریف ایدئولوژی

 

مقصود از ایدئولوژی در این مبحث كه در برابر جهان بینی برنهاده می شود، عبارت است از: یك عده اصول درك شده و مطلوب كه این مطلوبیت به حدی رسیده است كه به عنوان عقیده پذیرفته شده و مانند عنصری اصیل در مغز و روان انسانی به فعالیت می پردازد و تفسیر و توجیه زندگی را "آن چنان كه باید" به عهده می گیرد. مسلم است كه پدیده تعهد به صورت عمومی و كلی در زندگی لازمه قطعی تفسیر و توجیه زندگی می باشد.

 

تعریف جهان بینی

 

ارتباط ذهن انسان با جهان برسه قسم است:

 

الف - ارتباط مستقیم علمی كه بر اثر تماس حواس با جهان خارج به دست می آید.

 

ب - ارتباط دریافتی با واقعیات، مانند دریافت زیبایی پدیده ها و دریافت عظمت امور كه نظر متفكر را به خود جلب می كند.

 

ج - ارتباط با مجموع جهان هستی كه موجب پیدایش فلسفه ها و جهان بینی ها می شود.

 

هر سه نوع ارتباط مذكور، نوعی از جهان بینی است، زیرا در برقراری ارتباط علمی با جهان - كه خود نوعی از جهان بینی است - فقط اجزاء و نمودهایی معین از جهان برای انسان آشكار می شود. ارتباط دریافتی با واقعیات نیز موجب آشنایی انسان با چهره هایی از جهان می شود. ارتباط با مجموع جهان هستی، یعنی جهان بینی مطلق امكان پذیر نیست، زیرا با یك عده اصول و مفاهیم كلی نمی توان همه ابعاد جهان هستی را توصیف و تفسیر نمود. خلاصه، آن كه هر یك از این ارتباط های سه گانه، میان انسان و جهان، چهره ای از جهان را به انسان می شناساند. حال، با بیان مبانی سه گانه جهان بینی، می توان به رابطه میان جهان بینی و ایدئولوژی پرداخت.

 

اگر مراد از جهان بینی، شناسایی برخی از اجزاء و نمودهای جهان طبیعت و روابط میان آن ها باشد و انسان با اصول كلی و بنیادین جهان و قوانین حاكم برآن، به اجزاء و نمودها كاری نداشته باشد، مسلمآ چنین جهان بینی ناقص و محدود نمی تواند موجب تحقق عقیده خاصی در انسان بشود تا انسان را به سوی تكالیفی معین سوق دهد. در این فرض، ذهن انسان در ارتباط با واقعیات، كاری جز كار آیینه را نمی كند. یعنی فقط نمودها را در خود منعكس می سازد و این نوع شناخت ظاهری نمودهای جهان، نمی تواند انسان را به سوی یك ایدئولوژی خاص سوق دهد.

 

اگر مقصود از جهان بینی، مرتبط ساختن همه عوامل ادراك درونی با جهان بیرونی باشد - نه صرفا در ارتباط قراردادن حواس با عالم خارجی - بدون شك این نوع جهان بینی، انسان را در ارتباط با جهان از حالت بی طرفی بیرون آورده، او را وادار به پذیرش اعتقاداتی خاص و التزام به تكالیفی معین می سازد. در این نوع جهان بینی، انسان فقط به شناخت علمی جهان بسنده نمی كند، بلكه به دریافت های خود در مورد زیبایی جهان یا عظمت اموری نظیر عدالت اعتناء می كند. با این بیان می توان گفت: جهان بینی همه جانبه موجب پیدایش ایدئولوژی می شود.

 

انسان به جهت برخورداری از استعدادهای گوناگون، با ابعاد مختلف جهان ارتباط برقرار می كند. به عنوان مثال: چون ما استعداد زیبایابی داریم، با چهره زیبایی های عالم آشنا می شویم. یا چون استعداد درك عدالت را داریم، از عدالت در زندگی فردی و اجتماعی خود بهره برداری می كنیم. همین طور یكی از استعدادهای اصیل انسانی این است كه وی خود و حیات خویشتن را مورد سؤال قرار می دهد. یعنی سؤال می كند: من چیستم و كیستم؟ و از طرح همین سؤال به این نتیجه می رسد كه باید به گونه ای خاص عمل كند تا به هدف حیات دست یابد. به عبارت دیگر، اگر انسان این نوع جهان بینی را داشته باشد كه جزیی گسیخته از جهان است و مانند آیینه ای مشغول عكسبرداری از جهان است، به ایدئولوژی خاصی نخواهد رسید. اما اگر جهان بینی انسان این گونه باشد كه: "جهانی وجود دارد كه من جزیی فعال از آن هستم و كسی هستم كه از اجزاء همین جهان زاییده می شوم و سپس از نظر معرفتی به آن اشراف و احاطه پیدا می كنم و تدریجآ این استعداد در من به فعلیت می رسد كه بی هدفی حیات و بی هدفی جهان را مساوی با نیستی و بیهودگی من و جهان می بینم"، قطعا به این نتیجه خواهد رسید كه باید به اعمالی خاص تن در دهد و نمی تواند مطابق هوی و هوس های نفسانی خود عمل كند.

تعداد بازدید: ۱۸۷۵۲